1 تا بر سر کوی عشق شد منزل ما فریاد برآمد از نهاد دل ما
2 در جستن خاک عشق از بس که شدیم خون شد دل ما و حل نشد مشکل ما
1 ای دوست تو را زان به عیان نتوان دید کالبتّه به چشم جسم جان نتوان دید
2 از تو بگذر که تو زتو چندان است کز غایت تو ز تو جهان نتوان دید
1 ای ماه زحسن خلق تو یافته بهر پر مشک زباد خُلق تو جملهٔ دهر
2 در هر دو جهان کجا توان بود این قهر کان آب حیات را بکشتند به زهر
1 در آتش عشق رنگ دل بزاید جز در غم عاشقی طرب نفزاید
2 در عشق دل و دلبر ثابت باید یا رب تو دلی بخش که آن را شاید