تا صبا طره شبرنگ تو را برهم زد از جامی غزل 192

تا صبا طره شبرنگ تو را برهم زد

1 تا صبا طره شبرنگ تو را برهم زد روزگار دل آسوده ما برهم زد

2 شاخهای گل و نسرین چو بخوبی کردند با تو دعوی همه را باد صبا برهم زد

3 درد ما را نشد امید دوا گر چه طبیب دفتر خویش بسی بهر دوا برهم زد

4 چشم سیار جهان مثل ندیدت هر چند نسخه چهره گشایان خطا برهم زد

5 صد سبب ساخته بودیم پی وصل تولیک هرچه ما ساخته بودیم قضا برهم زد

6 بر صف دردکشان محتسب شهر گذشت سلک جمعیت ارباب صفا برهم زد

7 جامی آن سرو جز اوصاف رخ خویش نیافت گر چه صد ره چو گل اوراق مرا برهم زد

عکس نوشته
کامنت
comment