1 تا نگارین من سرائی گشت پیشه من غزل سرائی گشت
2 تا جدا گشتم از دو زلف دو تاش پشتم از باد غم دو تائی گشت
3 چشم بی خواب من به آب اندر غرقه چون مرد آشنائی گشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز پی آفت هر چیز پدید است سبب سبب آفت من فرقت آن سیم غبب
2 گر سوی دیده من خواب نیاید نه شگفت ور طرب سوی دل من نگراید نه عجب
1 بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند
2 روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند
1 مه نیسان برون آورد بر صحرا یکی لشگر که با فیروزه گون در عند با بیجاده گون مغفر
2 شبیخون برده بر خر خیز و نازش برده بر ششتر شده پر مشک و پر دیبا از ایشان دشت و کوه و در
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به