تا سرم خالی نگردد از خیال از همام تبریزی غزل 155

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

تا سرم خالی نگردد از خیال ما و من

1 تا سرم خالی نگردد از خیال ما و من خویشتن باشم حجاب روی یار خویشتن

2 تن که زحمت می‌دهد جان را نخواهم صحبتش حیف باشد در میان جان و جانان پیرهن

3 رونق حسن پری رویان نماند در جهان گر نقاب از رخ براندازد جهان‌آرای من

4 چون بود خورشید را از جانب مشرق طلوع سهل باشد گر سهیلی برنیاید از یمن

5 جان مشتاق مرا سودای زلفت در سرست لا تلومونی فذاک الشوق من حب الوطن

6 ای ز عکس حسن رویت ز آب و گل پیدا شده خوب‌رویان در مه و خورشید تابان طعنه زن

7 پادشاهی و منم درویش سر بر آستان جمله اجزای وجودم سایلان بی‌سخن

8 جرعه‌ای از جام خود در کام این ناکام ریز آب حیوان در دهان تشنه باید ریختن

9 گر چکد بر مرغ بریان قطره‌ای ز آب حیات بال بگشاید در آتش برپرد از بابزن

10 هر که از عشقت جوانی بازیابد چون همام گو دگر لاف از حیات روح حیوانی مزن

عکس نوشته
کامنت
comment