-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا سرم خالی نگردد از خیال ما و من خویشتن باشم حجاب روی یار خویشتن
2 تن که زحمت میدهد جان را نخواهم صحبتش حیف باشد در میان جان و جانان پیرهن
3 رونق حسن پری رویان نماند در جهان گر نقاب از رخ براندازد جهانآرای من
4 چون بود خورشید را از جانب مشرق طلوع سهل باشد گر سهیلی برنیاید از یمن
5 جان مشتاق مرا سودای زلفت در سرست لا تلومونی فذاک الشوق من حب الوطن
6 ای ز عکس حسن رویت ز آب و گل پیدا شده خوبرویان در مه و خورشید تابان طعنه زن
7 پادشاهی و منم درویش سر بر آستان جمله اجزای وجودم سایلان بیسخن
8 جرعهای از جام خود در کام این ناکام ریز آب حیوان در دهان تشنه باید ریختن
9 گر چکد بر مرغ بریان قطرهای ز آب حیات بال بگشاید در آتش برپرد از بابزن
10 هر که از عشقت جوانی بازیابد چون همام گو دگر لاف از حیات روح حیوانی مزن