1 تا یوسف عهد را بچاه افکندند از اوج سپهر حسن ماه افکندند
2 گو منطقه سپهر بگسل پس از این چون از سر خورشید کلاه افکندند
1 بر آینه سرمه سیه ریخته بین طوطی روان بحلق آویخته بین
2 زان سنبل تر ز انشاخ شکر
1 مرا ز خدمت عالیجناب آصف عهد علاء دولت و دین هندوی مبارک رای
2 ملامت آن نفس افزود و نفرت آندم خاست که عزم ثابت او را برفت پای از جای
1 تا در دل من مهر تو مهوش باشد روزم چو رخ فرخ تو خوش باشد
2 چون زلف تو هر دل که کند میل رخت سودا زده ئی بر سر آتش باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به