تا کمند وحدت دل کرده ام موی تو را از سعیدا غزل 28

تا کمند وحدت دل کرده ام موی تو را

1 تا کمند وحدت دل کرده ام موی تو را تکیه گاه خویش کردم طاق ابروی تو را

2 گر به صد پیراهن یوسف بپیچی باز هم با دماغ آشفتگی ها می برم بوی تو را

3 بی نیازی ها تو را از ناز هم بیگانه کرد خوب می دانم تو را طبع تو را خوی تو را

4 وحشی چشم تو الفت با کسی نگرفته است رام کی کس می تواند کرد آهوی تو را؟

5 راستی بالذات یک مو نیست در زلف کجت کس مسلمان کی تواند کرد هندوی تو را؟

6 جویبار دیدهٔ خود را اگر دریا کنم کی توان در بر کشیدن سرو دلجوی تو را؟

7 از ازل با غم سعیدا استخوان پرورده است کی شود خون شیر مادر طفل بدخوی تو را؟

عکس نوشته
کامنت
comment