تا از بر چشم آن جوان از رضی‌الدین آرتیمانی غزل 19

رضی‌الدین آرتیمانی

آثار رضی‌الدین آرتیمانی

رضی‌الدین آرتیمانی

تا از بر چشم آن جوان رفت

1 تا از بر چشم آن جوان رفت بینائی چشم ما از آن رفت

2 رفتم که از آن کناره گیرم هر چیز که بود از میٰان رفت

3 دل رفت که دوست کام گردد بیچاره بکام دشمنان رفت

4 از ذوق سمٰاع در خروشم تا نام که باز بر زبان رفت

5 ای از همه مانده بر سر هیچ جهدی جهدی که کاروان رفت

6 خود را به کنار خود ندیدیم تا از که حدیث در میان رفت

7 اندیشه کجا رسد به کنهش بر چرخ کسی به نردبان رفت؟

8 دیگر ز ندامتم چه حاصل اکنون که چو تیرم از کمان رفت

9 تعیین قدر نمیتوان کرد از تیر قضا کجٰا توان رفت

10 از کشتن من زیان چه داری؟ حرفیست که در میان، زیان رفت

11 چون رفت ز بام سوی خلوت گوئی تو که ماه ز آسمٰان رفت

12 شد خاک رضی بر آستانش رفته رفته بر آسمٰان رفت

عکس نوشته
کامنت
comment