1 تا در نرسد وعدهٔ هر کار که هست سودت نکند یاری هر یار که هست
2 تقدیر به هر قضاءِ ناچار که هست در خواب کند هر دل بیدار که هست
1 لا همچو نهنگ در کمین است ببین الّا چو خزینه در یقین است ببین
2 راهی است زتو تا تو کشیده چو الف سرّ ازل و ابد همین است ببین
1 آیین قلندر ار نظر کوتاهی است ترتیب ادب علامت آگاهی است
2 چون سِر به زبان شرع می شاید گفت گفتن به زبان دیگری گمراهی است
1 تا بتوانم به ترک غمها سازم گر بگریزم من از غمت ناسازم
2 گفتی غم من به پای تو تاخته نیست گو پای مباش من زسر پا سازم