تا مرا بود بر ولایت از مسعود سعد سلمان قصیده 37

مسعود سعد سلمان

آثار مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

تا مرا بود بر ولایت دست

1 تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست

2 امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست

3 دل به غزو و به شغل داشتمی دشمنان را از آن همی دل خست

4 چون به کفار می نهادم روی بس کس از تیغ من همی به نرست

5 به یکی حمله من افتادی خیل دشمن ز ششهزار نشست

6 مگر از زخم تیغ من آهن حلقه گشت و ز زخم تیغ بجست

7 آمد اکنون دو پای من بگرفت خویشتن در حمایتم پیوست

8 من کنون از برای راحت او به گه خفتن و بخاست و نشست

9 دست در دست برده چون مصروع پای در پای می کشم چون مست

10 بس که گویند از حمایت اگر بکشی دست و رسم آن آئین هست

11 جز به فرمان شهریار جهان باز کی دارم از حمایت دست

12 تا نگوید کسی که از سر جهل بنده مسعود امان خود بشکست

عکس نوشته
کامنت
comment