1 تا بشنیدم که ناتوانی دلتنگ شدم چنانکه دانی
2 گفتم شخصی بدان لطیفی افسوس بود به ناتوانی
3 افتاد ز هاتفی به گوشم ناگاه ندای آسمانی
4 کان نیست به ناتوان افسوس کافسون به دوست زندگانی
1 سرو سیمینی و سیمین سرو را یاقوت بار جزع من بی سیم و بی یاقوت تو یاقوت بار
2 گرنه قوت از دیده یاقوت بار من گرفت پس چرا آورد سیمین سرو تو یاقوت بار
1 خمار داد سرم را به چشم نیم خمار ز من ببرد به زلفین بی قرار قرار
2 اگر به می لب و رخسار او نسب دارد چرا که در دل من جای ساخته است خمار
1 لعبت لاغر میانی دلبر فربه سرین قامتت را سرو جفت و صورتت را مه قرین
2 سرو بالایی و مه سیما و جز من کس ندید ماه را لاغر میان و سرو را فربه سرین