- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا اختیار کردم سر منزل رضا را مملوک خویش دیدم فرماندهٔ قضا را
2 تا ترک جان نگفتم آسودهدل نخفتم تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را
3 چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را
4 دردا که کشت ما را شیرین لبی که میگفت من دادهام به عیسی انفاس جانفزا را
5 یک نکته از دو لعلش گفتیم با سکندر خضر از حیا بپوشید سرچشمهٔ بقا را
6 دوش ای صبا از آن گل در بوستان چه گفتی کاتش به جان فکندی مرغان خوش نوا را
7 بخت ار مدد نماید از زلف سر بلندش بندی به پا توان زد صبر گریز پا را
8 یا رب چه شاهدی تو کز غیرت محبت بیگانه کردی از هم، یاران آشنا را
9 آیینه رو نگارا از بیبصر حذر کن ترسم که تیره سازی دلهای با صفا را
10 گر سوزن جفایت خون مرا بریزد نتوان ز دست دادن سر رشتهٔ وفا را
11 تا دیدهام فروغی روشن به نور حق شد کمتر ز ذره دیدم خورشید با ضیا را