-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا مرا شد سایه زلفت پناه گشت از آشفتگی حالم تباه
2 می کنم از پشتی زلف کجت خانه دل را به دست خود سیاه
3 گوئیا در وصف زلف و خال تست حاصل این بیت چون کردم نگاه
4 در سر زلف تو صد لیلی اسیر در زنخدان تو صد یوسف به چاه
5 دیده مردم دار باشد چشم تو خاطر مردم نمی دارد نگاه
6 چند ریزد خون هر بیچاره ای چند گیرد نکته بر هر بی گناه
7 خاک راهت شد وجودم تا مگر افتدت روزی گذر بر خاک راه
8 رحمتی کن بر گدای خویشتن چون شدی بر ملک خوبی پادشاه
9 آه من در سنگ خارا کرد اثر در دل سنگین تو نگرفت آه
10 هرکسی دارد پناهی و مرا نیست جز در سایه لطفت پناه
11 تا جهان باشد پناه من تویی بر جهان آخر نظر کن گاه گاه