- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم در دیر خاک درگه پیر مغان شدم
2 خاک ره من اهل نظر سرمه میکنند زاندم که خاک درگه آن آستان شدم
3 پیرانه سر اگر نه جوانیست در سرم بهر چه عاشق رخ آن دلستان شدم
4 ز اقبال درد عشق منم عالمی دگر ورنه ز چشم و دل ز چه دریا و کان شدم
5 در عشق آن پری که نشانش پدید نیست اندر میان اهل جنون بی نشان شدم
6 از بیم خیل غم وطنم گشت میکده غم نیستم کنون که بدارالامان شدم
7 وارستم از بلای خودی تا به دست عشق آواره رمیده بیخانمان شدم
8 فانی زیاده زین نتوانم عیان نمود کآشفته این چنین ز هوای فلان شدم