1 تا بود در دریده اشک امشب مجال خواب نیست خواب آید آن زمان در دیده کورا آب نیست
2 بزم من شبهاست روشن از خیال روی تو خانه درویش را شمعی به از مهتاب نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 همین بود سبب دیر آشنایی ما که زود گل نکند آتش جدایی ما
2 چه دیدهایم ندانم ز عشقبازی تو چه جسته تو ندانم ز بیوفایی ما
1 نگارا زخم دل را مرحمش کن ترحم بر هجوم ماتمش کن
2 شده بسیار بار درد و داغم اگر داری سر یاری سر یاری کمش کن
1 دگر دل بهر بدنامی ره تدبیر میگیرد جنون من خبر از ناله زنجیر میگیرد
2 جهان آرزو را چون منی ناکام مییابد که بیخ بختم آب از شعله شمشیر میگیرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به