1 تا بود مجال گفت، جان، دُرها سفت وز گلبن اسرار یقین، گلها رُفت
2 جانا! جانم میزند از معنی موج لیکن چه کنم چو مینیاید در گفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 روان شد باز تند و تیز منقار بخون بلبل زار کم آزار
2 به زهر آلوده کرده تیغ و چنگال به هیبت بازگسترده پر و بال
1 به گل بلبل همی گفت ای دل افروز چراغ مهربانی را برافروز
2 بیا کامشب شب ناز و نیاز است چو زلف ماهرویان شب دراز است
1 پی آن گیر کاین ره پیش بردست که راه عشق پی بردن نه خردست
2 عدو جان خویش و خصم تن گشت در اول گام هرک این ره سپردست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به