1 مگر به خنده درآیی وگرنه هیبت تو زبان عارف و عامی ببندد از گفتار
2 من از کلام تو گویم سخن چنان که قمر ز آفتاب فلک عاریت کند انوار
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
2 غصه را بدرود کنکاید مسرت این زمان درد را پیغام ده کاین لحظه درمان میرسد
1 تا لاله به باغ و گل به گلزارست میخواره ز زهد و توبه بیزارست
2 بر لاله به بانگ چنگ میخوردن عصیانگذشته را ستغفارست
1 عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را پشتپا زن دور چرخ وگردش ایام را
2 سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **