1 مگر به خنده درآیی وگرنه هیبت تو زبان عارف و عامی ببندد از گفتار
2 من از کلام تو گویم سخن چنان که قمر ز آفتاب فلک عاریت کند انوار
1 تمام گشت مه روزه و هلال دمید هلال عید به ماهی تمام باید دید
2 بنوش جام هلالی به یاد ابروی یار که همچو ابروی یار از افق هلال دمید
1 هر دل اسیر زلف تو بیدادگر بود کارش ز تار زلف تو آشفتهتر بود
2 آشوب ملک شاهی و بیدادکار تست ترکی و ترک لابد بیدادگر بود
1 ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
2 غصه را بدرود کنکاید مسرت این زمان درد را پیغام ده کاین لحظه درمان میرسد