- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما
2 همیشه سایهٔ عشق تو بود بر سر ما چکیدهٔ جگر آتش است گوهر ما
3 نوید وصل ترا احتیاج قاصد نیست که هر پریدن چشمی بود کبوتر ما
4 در آتشیم ز بس در هوای گمنامی چراغ دودهٔ عنقا بود سمندر ما
5 زدست و پا زدن آخر به هیچ جا نرسد در این محیط چو موج هوا شناور ما
6 زجوش گریه جلا یافت دیده ام جویا نکو زآب برون آمده است ساغر ما