مگر که بوی گل و لاله [از] هوا جوشید از سعیدا غزل 343

سعیدا

سعیدا

سعیدا

مگر که بوی گل و لاله [از] هوا جوشید

1 مگر که بوی گل و لاله [از] هوا جوشید که باز شور و جنون در دماغ ما جوشید

2 عنان ز گرد تو شد ابلق نظر را گرم غبار کوی تو گویا به توتیا جوشید

3 چه الفت است خدایا که او به من دارد کسی ندیده به بیگانه آشنا جوشید

4 حنا به آن کف پا رو به رو نشد هرگز بسی به خون شهیدان کربلا جوشید

5 به روی یار سعیدا سخن به عکس مگوی که خون شرم در آیینهٔ حیا جوشید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر