-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر شور عشقت ز طغیان نشیند که بحر سر شکم ز طوفان نشیند
2 مگر بر کنار است زان روی زلفش که پیوسته چون من پریشان نشیند
3 عجب بادهٔ خوشگواریست عشقت که در خوان گبر و مسلمان نشیند
4 نشسته است ذوق لبت در مذاقم چو گنجی که در کنج ویران نشیند
5 نشسته بر آن روی زلف سیاهش چو کفری که بالای ایمان نشیند
6 اجل گشته آنرا که در خوابش آئی سراسیمه خیزد پریشان نشیند
7 هر آنکو فکندم جدا از عزیزان الهی به مرگ عزیزان نشیند
8 قبای سلامت به آن رند بخشند که از هستی خویش عریان نشیند
9 رضی شد پریشان آن زلف یا رب پریشان کننده پریشان نشیند