مگر آن گربه در از عطار نیشابوری اسرارنامه 11

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

مگر آن گربه در بریانی آویخت

1 مگر آن گربه در بریانی آویخت ربود از سفره بریانی و بگریخت

2 یکی شد تا ز پیشش ره بگیرد مگر آن گربه را ناگه بگیرد

3 عزیزی آن بدید از دور ناگاه که می‌زد گربه را آن مرد در راه

4 بدو گفت ای ز دل رفته قرارت بیفتادست با این گربه کارت

5 تو آن سگ را زن ای سگ طبع ناساز که بریانی ستاند گربه را باز

6 زهی خوش با سگی تازی نشسته بپیش سگ بدمسازی نشسته

7 بپیش سگ بسوزن دادن آیند چو سوزن داده شد تیغ آزمایند

8 بکار سگ بسی گردی تو شیری هنوز این سگ نیاوردست سیری

9 تو سگ را بند کن روزی نهاست که گردن بستهٔ با سگ گشادست

10 فرو ماندی همی چون مبتلایی که چون قوتی بدست آری ز جایی

11 تو بر رزاق ایمن باش آخر صبوری ورز وساکن باش آخر

12 ز کافر می‌نگیرد رزق خود باز کجا گیرد ز مرد پر خرد باز

عکس نوشته
کامنت
comment