1 ای بخت بد که هیچ نبودم من از تو شاد هر لحظه ای ز زخم تو درد دگر کشم
2 بس آب گرم و باد خنک هر شبی که من از دیدگان ببارم و از سینه برکشم
3 یا پاره کن به قهر گریبان عمر من یا دامنی بده که بدان پای درکشم
1 آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چون بوالفرج رستم آمد سر احرار
2 زین پس نرود پیش به ما برستم کس بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار
1 کس را بر اختیار خدای اختیار نیست بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
2 قسمت چنان که باید کردست در ازل و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
1 تا تو را در جهان بقا باشد عز و اقبال در قفا باشد
2 ای بزرگی که تابش خورشید پیش رای تو چون سها باشد