1 ای بخت بد که هیچ نبودم من از تو شاد هر لحظه ای ز زخم تو درد دگر کشم
2 بس آب گرم و باد خنک هر شبی که من از دیدگان ببارم و از سینه برکشم
3 یا پاره کن به قهر گریبان عمر من یا دامنی بده که بدان پای درکشم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خردم نمود گردش چرخ چو آسیا واکنون به خون دیده به سر شد همی مرا
2 از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک باد هوا نیم من و شد باد من هوا
1 شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا
2 چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم که نیست یک شب جان مرا امید بقا
1 پسر محتاج ای من شده محتاج به تو از پی آنکه همه خلق به تو محتاجست
2 مردمی کن برسان خدمت من چون برسی به بزرگی که کفش بحر عطا امواجست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به