- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بی خبر ز دردِ دلِ مهرپرورم عیبم مکن که عاشقم آخر نه کافرم
2 چون غافلی ز عشق چه دانی که حال چیست تو خویشتن پرستی و من عشق پرورم
3 صاحبنظر چو بنگرد انکار کی کند در قامتِ خمیده و در گونهی زرم
4 نادیده رویِ دل بر او گویی گرفته اند از عکسِ رویش آینه ای در برابرم
5 گشتم بر آستان درش همچو خاک پست روزی مگر به سهو نهد پای بر سرم
6 سر در سرِ هواش کنم تا به رستخیز با آبِ روز خاکِ لحد سر برآورم
7 گر بنگرند روزِ قیامت ز مهرِ دوست بوی وفا دهد همه اجزایِ پیکرم
8 تا در وجودِ بی غرضم عشق راه یافت زان پس دگر به هستیِ خود باز ننگرم
9 بی دیده راهْ بینم و بی سر کلاهْدار بنشسته ی رونده و گنگِ سخنورم
10 نه نه نه حدِّ مرتبه ی چون منی بود بر خود یقینم اَر به نزاری گمان برم