بیخطا از بس رساند زخم بر بالای زخم
1
بیخطا از بس رساند زخم بر بالای زخم
تیر او انگشت زنهاری است در لبهای زخم
2
شکوهای از دستبرد خنجر او کرده است
مینهد مهر خموشی بخیه بر لبهای زخم
3
بیدلان را نیست تاب مرهم تیغ نگاه
جامهٔ گلگون خون زیباست بر بالای زخم