-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زیر پا از زلف مشکین گه گهی میکن نگاه تا ببینی از تو مسکینان بسی بر خاک راه
2 شوق آن روی چو آتش گر گنه گیرند و جرم من سزای آتشم چون بیشتر دارم گناه
3 بر دو عارضی چون کشید آن طرفه خطها در دو روز کآن چنان نازک خطی نتوان کشیده در دو ماه
4 نا گرفت زلف او بوسیدنش خواهم ذقن تشنه ام من تشنه خواهم یی رسن رفتن به چاه
5 اشک می آید روان زان نیزتر آه و فغان می رسد گونی فلان ای دیده و دل راه راه
6 چون رویم از حسرت آن چشم بر تابوت ما دوستداران گو بیفشانید بادام سیاه
7 دوستان گویند میکن بردرش افغان کمال چون توان کز بیم حاسد أو نتوان کرد آه