غافل از حق گر باو شد جام از جویای تبریزی غزل 241

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

غافل از حق گر باو شد جام می هشیار نیست

1 غافل از حق گر باو شد جام می هشیار نیست باز باشد دیدهٔ نرگس ولی بیدار نیست

2 از ریاضت در گداز دل چو پا قایم کنی همچو شمعت هیچ باک از کسوت زرتار نیست

3 شکوهٔ دنیا، دلیل حب دنیای تو بس با بد و نیک جهان جز طالبش را کار نیست

4 تندخو سرکش شود ز آمیزش اهل نفاق هیچ مهمیزی سمند شعله را چون خار نیست

5 غافلان در زندگی بینند دنیا را به خواب هر که پوشیده است چشم از کار حق بیدار نیست

6 صاف باطن را نباشد بی اثر آه سحر کج رود تیر تفنگ گر از درون هموار نیست

7 دست و پا در کار دنیا هر که در باطن زند هیچ کم جویا در ارباب ریا از مار نیست

عکس نوشته
کامنت
comment