1 ماه دو هفته هفته ای از رخ نهفته ای در دل تو حاضری اگر از دیده رفته ای
2 ای غنچه بدیع زخون جگر تو را پروردم و بگلشن مردم شکفته ای
3 ای زلف یار حال منی بسکه درهمی ای چشم دوست بخت منی بسکه خفته ای
4 سرمن است در دل و راز تو با صباست با من که راز گفت تو از که شنفته ای
5 خونین سرشک ریختی ای دیده از مژه بهر نثار لؤلؤ شهوار سفته ای
6 ای غنچه گشته خون جگر در دلت گره گویا از آن دهان سخنی باز گفته ای
7 کی عشق جلوه گر بدرونت شود که تو گرد هوا زآینه دل نرفته ای
8 آشفته درد خویش مگو جز بشیر حق توبه بکن از آنچه باغیار گفته ای