- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دو دیده از رخ چون آفتاب آب گرفت ترا چو بخت من ای دوست از چه خواب گرفت
2 چرا تو روی خود از چشم ما بپوشانی که دیده و که شنیده که مه نقاب گرفت
3 به لابه گفتم کامم بده از آن لب لعل ز روی لطف مرا ساغری شراب گرفت
4 خیال قامت آن سرو چون نگار ببین درون دیده ی ما آمد و سراب گرفت
5 دو زلف سرکش شوخت ز جیب تابنده مگر ز آتش رخسار یار تاب گرفت
6 ز آهم ار بنشیند بر آینه گردی فغان ز خلق برآید که ماهتاب گرفت
7 به نوبهار کسی را که نیست عقل معاش به گوشه ی چمنی شد کنار آب گرفت