دو دیده از رخ چون آفتاب از جهان ملک خاتون غزل 364

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دو دیده از رخ چون آفتاب آب گرفت

1 دو دیده از رخ چون آفتاب آب گرفت ترا چو بخت من ای دوست از چه خواب گرفت

2 چرا تو روی خود از چشم ما بپوشانی که دیده و که شنیده که مه نقاب گرفت

3 به لابه گفتم کامم بده از آن لب لعل ز روی لطف مرا ساغری شراب گرفت

4 خیال قامت آن سرو چون نگار ببین درون دیده ی ما آمد و سراب گرفت

5 دو زلف سرکش شوخت ز جیب تابنده مگر ز آتش رخسار یار تاب گرفت

6 ز آهم ار بنشیند بر آینه گردی فغان ز خلق برآید که ماهتاب گرفت

7 به نوبهار کسی را که نیست عقل معاش به گوشه ی چمنی شد کنار آب گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment