1 دو کس را سر جنگ بود و ستیز به هم کرده دندان و چنگال تیز
2 یکی زان دو، سامان پیکار کرد قبا جوشن و خود دستار کرد
3 پدر گفتش ای خام بیهوده کوش اگر پخته ای، جوشن از صلح پوش
4 گرت هست دامان فرصت به چنگ فروکوب با نفس خود، طبل جنگ
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بیگناهان را نگه٬ تیغ سیهتاب است، این مژگانسیاهان را
2 ز چشم مست دارد یاد، ساقی بادهپیمایی در این مجلس که ساغر داد یا رب خوشنگاهان را؟
1 از چاره عاجزم مژه اشکبار را ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را
2 نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را
1 مرغ شب پیشتر از آنکه برآرد آواز دل شوریده نوا، زمزمه ای کرد آغاز
2 می سرایید دل و کلفت آواز نبود ایمن از فتنه گریهای زبان غمّاز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به