1 دو کس را سر جنگ بود و ستیز به هم کرده دندان و چنگال تیز
2 یکی زان دو، سامان پیکار کرد قبا جوشن و خود دستار کرد
3 پدر گفتش ای خام بیهوده کوش اگر پخته ای، جوشن از صلح پوش
4 گرت هست دامان فرصت به چنگ فروکوب با نفس خود، طبل جنگ
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کای آستان قصر جلال تو عرشسا وی مهر ومه به راه توکمترز نقش پا
2 روشن فروغ رای تو کالنّور فی الظّلم در دل خیال روی تو، کالبدر فی الدجا
1 نبندی دل ای بخرد هوشیار به جادوی نیرنگی روزگار
2 فریبنده دیوی ست زرّین پرند سیه دل نگاریست سیمین عذار
1 کشور هند که بادا بری از خوف و خلل آفتابیش فرازندهٔ قدر است و محل
2 کز شرف سایهٔ آن باج نهد برخورشید شرف از پایهٔ او وام کند اوج زحل
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به