1 دو چشمت چون به چشمانم نگه کرد لب لعل و رخت روزم سیه کرد
2 مکن عشوه دگر بر فایز زار که ابروی کجت جانم تبه کرد
1 اگر خواهی بسوزانی جهان را رخی بنما بیفشان گیسوان را
2 بت فایز اشارت کن به ابروت بکش تیغ و بکش پیر و جوان را
1 هنوزم بوی زلفش در مشام است هنوزم ذوق لبهایش به کام است
2 کجا فایز شود از ناله خاموش مگر آن دم که در خاکش مقام است