دوشم سحرگهی از نجم‌الدین رازی مجموعهٔ اشعار 30

نجم‌الدین رازی

آثار نجم‌الدین رازی

نجم‌الدین رازی

دوشم سحرگهی ندای حق به جان رسید

1 دوشم سحرگهی ندای حق به جان رسید کای روح پاک مرتع حیوان چه می‌کنی؟

2 تو نازنین عالم عصمت بدی کنون با خواری و مذلت عصیان چه می‌کنی؟

3 پروردهٔ حظائر قدسی به ناز وصل اینجا اسیر محنت هجران چه می‌کنی؟

4 خو کرده‌ای به رقهٔ الطاف حضرتی سرگشته در تصرف دوران چه می‌کنی؟

5 تو صافی «الست بِرَبّک» چشیده‌ای با دردی و ساوس شیطان چه می‌کنی؟

6 زندان روح تن بود ار هیچ عاقلی غافل چنین نشسته به زندان چه می‌کنی؟

7 تو انس با جمال و جلالم گرفته‌ای وحشت‌سرای عالم انسان چه می‌کنی؟

8 در وسعت هوای هویت پریده‌ای در تنگنای عرصهٔ دو جهان چه می‌کنی؟

9 بر پر سوی نشیمن اول چو باز شاه چون بوم خس نه‌ای تو به ویران چه می‌کنی؟

10 گیرم که مال و ملک سلیمان به تو رسید باقی چو نیست ملک سلیمان چه می‌کنی؟

11 چون چار گز نشیب زمین است مسکنت چندین بلند درگه و ایوان چه می‌کنی؟

12 مرگ از پِیَت دو اسبه شب و روز می‌دود تو خواب خوش چو مردم نادان چه می‌کنی؟

عکس نوشته
کامنت
comment