-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین دلم به غمزه آن رفت و دین به عشوهٔ این
2 یکی ز غایت عرفان گلیست پردهگشا یکی ز عین حیا غنچه است پردهنشین
3 یکی به کام حریفان نموده خنده ز لب یکی به عارض تابنده همچو در ثمین
4 یکی به عارض تابنده رشک ماه فلک یکی به قامت رعنا بلای روی زمین
5 یکی ز طره سرچین نموده مشگ ختا یکی ز عقده گیسو گشوده ناقه چین
6 یکی به قصد من از ابروان کشیده کمان یکی چو چشم خود از گوشهها گشوده کمین
7 ز دست هر دو دل محتشم شکاف شکاف گهی به تیغ عداب و گهی به خنجر کین