1 دو نان، به دل زنند سنان از زبان بحث زه کرده اند از رگ گردن کمان بحث
1 زده ام طبل عشق و رسوایی شهرهٔ شهرتم به شیدایی
2 دل و دین داده ام به مغ بچگان همه جادو و شان یغمایی
1 آمدی چون تو من بی سر و سامان رفتم هستیم گرد رهی بود، به جولان رفتم
2 وضع آشفتگی ام بی تو چنان زیبا بود که دل آشوب تر از زلفِ پریشان رفتم