1 دو سال تلخ نشاند شراب را در خم که عیش دلشدهای زود میشود شیرین
2 چه گنجها که نهد زیر خاک تا روزی به التفات وی از مسکنت رهد مسکین
1 هر زمانم که به آن ترک سر و کار افتد صلح خیزد ز میان کار به پیکار افتد
2 من به عمد از پی صلح همی جویم جنگ کز پی صلحم با بوسه سر وکار افتد
1 ترک من آفت چینست و بلای ختن است فتنهٔ پیر و جوان حادثهٔ مرد و زن است
2 در بهر زلفش یک کابل وجدست و سماع در بهر چشمش یک بابل سحرست و فن است