1 ثریای فیروزهگون چشم من که چون آسمان پاس دلها نداشت
2 در انگشتری داشت فیروزهای که همرنگ آن چرخ مینا نداشت
3 همه خیره در جلوه و رنگ او ولی جلوه در دیده ما نداشت
4 که فیروزهای پربها بود لیک بها پیش چشم ثریا نداشت
1 منع خویش از گریه و زاری نمیآید ز من طفل اشکم خویشتنداری نمیآید ز من
2 با گل و خار جهان یکرنگم از روشندلی صبح سیمینم سیهکاری نمیآید ز من
1 دل تو را دادم چو دیدم روی تو کز همه خوبان پسندیدم تو را
2 دلفریبان جهان را یک به یک دیدم و از جمله بگزیدم تو را
1 فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت به غیر ناله نخیزد نوایی از دهنی
2 گسست رشته پیوند، یار دشمنخوی شکست حقه الفت، حریف حقشکنی