ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز از کمال خجندی غزل 833

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون

1 ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون

2 چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون

3 عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است ساخت فرهاد از پی این خانه خود بیستون

4 طالب سیمرغ باش و کیمیا لیکن مجوی در بتان مهر و وفا با عاشقان صبر و سکون

5 گفته بودی ترک سر کن تا ببوسی پای آنچنان کردم که فرمودی چه میگون

6 من سوز ما از گریه شد چون آتش از روغن زیاد کنون شمع را آری ز اشک آمد فزون سوز درون

7 دور از آن لبهای خندان چشم گریان کمال طفل آب افتاده را ماند که داری سرنگون

عکس نوشته
کامنت
comment