- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون
2 چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون
3 عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است ساخت فرهاد از پی این خانه خود بیستون
4 طالب سیمرغ باش و کیمیا لیکن مجوی در بتان مهر و وفا با عاشقان صبر و سکون
5 گفته بودی ترک سر کن تا ببوسی پای آنچنان کردم که فرمودی چه میگون
6 من سوز ما از گریه شد چون آتش از روغن زیاد کنون شمع را آری ز اشک آمد فزون سوز درون
7 دور از آن لبهای خندان چشم گریان کمال طفل آب افتاده را ماند که داری سرنگون