لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار از سعیدا غزل 427

لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار عشق

1 لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار عشق داغ نومیدی است زیب گوشهٔ دستار عشق

2 بس کساد افتاده است این جا قماش خودنما نیست سودا غیر ترک خویش در بازار عشق

3 سوختن کشتن به آب انداختن بر هم زدن از ازل این است تا روز قیامت کار عشق

4 حشر از پا افتد و معزول گردد نفخ صور گر نوازد مطرب تقدیر موسیقار عشق

5 در علاج درد مجنون ای حکیم اجزا مکوب بی شراب وصل صحت کی شود بیمار عشق؟

6 رقص دارد بر دم شمشیر خون کشتگان کی سر منصور زحمت می کشد بر دار عشق؟

7 از تمنای تجلی نی مرادش خلق بود بلکه اثبات حقیقت بود در تکرار عشق

8 راز خود خود فاش می سازد سعیدا [مشک عشق] ورنه کی باشد کسی را طاقت اظهار عشق؟

عکس نوشته
کامنت
comment