- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لاله بین در بیستون چون غرق خون افتاده است گویی ازکان آتشین لعلی برون افتاده است
2 نی غلط کردم که از سوز درون کوهکن شعله در دامان کوه بیستون افتاده است
3 چون رهم از زلف مشکینت که در هر حلقه اش صد دل دانا به زنجیر جنون افتاده است
4 روزم از بی مهریت شب گشت و آن شب را شفق بر رخ زردم سرشک لاله گون افتاده است
5 بار هجران تو چون سنجم که این بار گران از ترازوی قیاس من فزون افتاده است
6 دل که می تابد بر او رویت ز راه دیده هست خانه ای کز روزن آن مه درون افتاده است
7 طوقداران غمت گردنکشان عالمند در میان آن همه جامی زبون افتاده است