1 به سعی در طلبش راه جستجو سر کن می دگر ز گداز نفس به ساغر کن
2 حدیث ریختن خونم از تو کس نشنید از این شراب برای شگون لبی تر کن
3 به سینه داغ تو زان بیشتر که نیک شود به کاو کاو سر ناخنش نکوتر کن
1 ز زلف و کاکلت ای نازنین گره بگشا زکار عاشق زار حزین گره بگشا
2 گره شد به دلم مطلبی خداوندا تو با انامل فض خود این گره بگشا
1 می کنند احباب بی معنی مکدر سینه را عکس طوطی سبزهٔ زنگار بس آیینه را
2 دیدنت از غم بپردازد دل بی کینه را روی خندانت کند صیقل گری آیینه را
1 چنان به پیش فلک نالم از غمت شبها که خون دل میچکد از دیدههای کوکبها
2 چو بسته خون دلم را به خویش میآرد برای خنده گشایم اگر ز هم لبها