- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد ما را با غمت چون نیست درمان چون کنم وین سر سرگشته ام را نیست سامان چون کنم
2 دل ضعیفست ای مسلمانان به فریادم رسید چون ندارد طاقت آن بار هجران چون کنم
3 در امید صبح دیدارش به جان آمد دلم وین شب هجران نمی آید به پایان چون کنم
4 در هوای کعبه وصلش تکاپویی زدم چون نمی بیند دلم حدّ بیابان چون کنم
5 من به عید روی چون خورشید تابانش بگو این محقّر جان به پیش دوست قربان چون کنم
6 دیدن دیدار رویت نازنینا مشکلست بار هجران رخت را بر خود آسان چون کنم
7 دوستان گویند طوفی در چمن کردن خوشست با قد یارم نظر بر سرو بستان چون کنم
8 ای صبا حال دلم با بلبل بستان بگو با رخ همچون گلش میل گلستان چون کنم
9 جان ز ما درخواست آن نور دو دیده در جهان من دریغ از جان شیرین رای جانان چون کنم