1 امشب دگر ای دوست نه تنها مستم دیوانه و مست هر چه خواهی هستم
2 چون دست نمیدهد که بوسم پایت افتاده ام از پای که گیری دستم
1 دادم بغمت شادی این هر دو جهان را گر عشق نباشد که کشد بار گران را
2 در روی تو بگشود نظر آنکه فروبست از کار جهان دست و دل و چشم و زبان را
1 این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست
2 خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست
1 عالمی در شادی و ما را غم است این غم ما از برای عالم است
2 چشم غیرت بین ما را نور نیست هر کجا سوریست آنجا ماتم است