- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امشب آن ماه دل افروز به مهمان که بود خط او سبزی لبهای نمکدان که بود
2 چون خضر شد ز نظر غایب و معلوم نشد که به تاریکی شب چشمه حیوان که بود
3 آن لب لعل کز او ماند دهان همه باز باز پرسید خدا را که به دندان که بود
4 سر ما بود و در او همه شب تا دم صبح تا خود او شمع سرای که و ایران که بود
5 سوختم از غم دردش نشد این نکته هنوز که شب آن شمع شکر لب به شهرستان که بود
6 از دل خسته چه پرسی که که آورد ترا غمزه را پرس که آن زخم ز پیکان که بود
7 گفته ای در غم هجرم نکند ناله کمال بر سر کوی تو دوش اینهمه افغان که بود.