امشب ز شغل شاعریم حال دیگر است از جامی غزل 36

امشب ز شغل شاعریم حال دیگر است

1 امشب ز شغل شاعریم حال دیگر است همچون ردیف قافیه پیشم مکرر است

2 ز آثار کلک بیهده گوی سیه زبان روی دلم سیاهتر از پشت دفتر است

3 ساقی بیا و رغم سفیهان شهر را می ده که می جلای ضمیر سخنور است

4 آن می که چون نوازش خوبان طرب فزاست آن می که چون وصال بتان روح پرور است

5 نی نی میی بده که بشوید ز لوح دل نقشی که طبع صافی ما زان مکدر است

6 آن نقش چیست صورت هر آز و آرزو کز وایه های طبع به دل سایه گستر است

7 جامی بنوش جرعه این جام و نیست شو کین نیستی به هستی جاوید رهبر است

عکس نوشته
کامنت
comment