امشب افتاده ست شوری در میان عاشقان از جامی غزل 393

امشب افتاده ست شوری در میان عاشقان

1 امشب افتاده ست شوری در میان عاشقان گویی آن کان نمک شد میهمان عاشقان

2 با خیال خط سبزش خوان عشق آراسته ست هرگز این سبزی مبادا کم ز خوان عاشقان

3 عاشقان رفتند و می آید پی گمگشتگان همچنان بانگ درای از کاروان عاشقان

4 عشق می ورزی زمین و آسمان طی کن که هست از زمین و آسمان بیرون جهان عاشقان

5 محرم اسرار عشقت نیست گوش هرکسی مهر نه از خاتم لب بر دهان عاشقان

6 لاله زاشک سرخ بینی غنچه از دلهای تنگ گر کنی روزی گذر بربوستان عاشقان

7 نیست از پشت خم و آه منت باک ای جوان برحذر می باش از تیر و کمان عاشقان

8 خانه خود را نبینم از تو روشن جز گهی کز دو رخ آتش زنی در خان و مان عاشقان

9 دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشقترند جامی امروز و شما ای عاشقان عاشقان

عکس نوشته
کامنت
comment