امروز بحمدالله فارغ شدم از کمال خجندی غزل 818

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن

1 امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن دشمن چه تواند کرد چون دوست بود با من

2 آورد صبا بویی از مصر سوی کنعان یعقوب صفت ما را شد دیده بدان روشن

3 چون غنچه دل بشکفت از بوی نسیم وصل خار غم هجران را از دیده روان بر کن

4 در مانظری می کن با ما سخنی می گو تا کور شود حاسد تا لال شود دشمن

5 وقت طرب و عیش است ای زاهد دعویدار رو شیشه دعوی را بر سنگ ملامت زن

6 بی درد نباید بود بی عشق نباید زیست تا عقل بود در سر تا روح بود در تن

7 وارست کمال از غم تا گشت میان خلق معروف به قلاشی مشهور به می خوردن

عکس نوشته
کامنت
comment