امروز چون توان به مدارا از جویای تبریزی غزل 968

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

امروز چون توان به مدارا گریستن

1 امروز چون توان به مدارا گریستن باید چو ابر دجله و دریا گریستن

2 در ماتم حسین علی گر نریزی اشک بر حال خویش گریه کن از ناگریستن

3 کارم در این غم است چو شمع سر مزار دوری ز خلق جستن و تنها گریستن

4 چون دام ماهی از همه تن چشم تر شوی خواهی به مدعای دل ما گریستن

5 مرغ کباب وار از این غم بر آتشم کار من است با همه اعضا گریستن

6 امروز اگر ز دیده فشانی سرشک غم فردا رسد به داد تو جویا، گریستن

7 از حضرت تو چشم شفاعت بود مرا دستم بگیر روز جزا یا گریستن!‏

عکس نوشته
کامنت
comment