1 به دو چشم تو که تا زندهام تو خداوندی و من بندهام
2 سر زلف تو گواه من است که من از بهر رخت زندهام
3 به رخ خویش ننازی چنان که من از عشق تو نازندهام
4 چه زنم خنده که در عشق تو ز دو صد گریه بود خندهام
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ساقیا بادهٔ صبوح بیار دانهٔ دام هر فتوح بیار
2 قبلهٔ ملت مسیح بده آفت توبهٔ نصوح بیار
1 چون نیستی آنچنان که میباید تن در دادم چنانکه میآید
2 گفتی که از این بتر کنم خواهی الحق نه که هیچ درنمیباید
1 مکن ای دل که عشق کار تو نیست بار خود را ببر که بار تو نیست
2 مردی از عشق و در غم دگری گرچه این هم به اختیار تو نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **