مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی
مجیرالدین بیلقانی

به سر تو که دل تو سر از مجیرالدین بیلقانی غزل 22

غزل 22 ام از 504 غزلیات

به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد

1 به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد آن زید شاد کز اول به غمت جان بسپارد

2 آنکه یارش تو نباشی نفسی با که نشیند؟ وانکه حالش تو نپرسی غم دل با که گسارد؟

3 من خجل باشم اگر تا سر تو لعل بریزم تو روا داری اگر بر سر من سنگ ببارد

4 تو الف قدی و شاید که وفا هیچ نداری زانکه من دانم و تو هم که الف هیچ ندارد

5 چه شماری تو بر انگشت چه سنجی سخن آن؟ که به انگشت همی در غم تو روز شمارد

6 از تو جورست و ز من صبر بکن هر چه توانی که فلک جور تو و صبر من آخر به سر آرد

7 سایه پرورده وصل است ارچه بدوست غم عشق تو ز خورشید به سایه ش نگذارد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد

شاعر شعر به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد چه کسی است ؟

شاعر شعر به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد مجیرالدین بیلقانی می باشد.

شعر به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد چیست ؟

قالب شعر به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد غزل است

مضمون اصلی شعر به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر