1 به سال هفتصد و سی و هشت از هجرت به روز جمعه گه چاشت از صفر شده بیست
2 گذشت سرور آفاق عز دولت و دین محمد آنکه فلک در عزاش خون بگریست
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 خرم دلی که مجمع سودای حیدرست فرخ سری که خاک کف پای حیدرست
2 جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست