به یزدان آفرین کن و دل به رامش دار کت از یزدان فزایش به نیکویی رسد. ,
2 به یزدان نخست آفرین بر شمار پس آنگاه دل را به رامش سپار
3 کت افزایش آید ز یزدان پاک ز رامش نگردد دلت دردناک
1 خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
2 خوشا سرود نوآئین و ساقی سرمست که ماه موی میان است و سر و سیم تنا
1 شاد شد دوش ز دیدار من آن ترک پسر من ازبن شادکه او برده مه روزه به سر
2 من کمان کردم کز روزه تبه گردد و زار آن رخ روشن وآن دولب چون لالهٔ تر
1 شکست دستی کز خامه بینگار آورد نگارها ز سرکلک زرنگار آورد
2 شکست دستی کاندر پرند روم و طراز هزار سحر مبین هردم آشکار آورد