به یزدان آفرین کن و دل به رامش دار کت از یزدان فزایش به نیکویی رسد. ,
2 به یزدان نخست آفرین بر شمار پس آنگاه دل را به رامش سپار
3 کت افزایش آید ز یزدان پاک ز رامش نگردد دلت دردناک
1 دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا مژدهای داد خوشآهنگ و دلاویز مرا
2 گفت کآزادیخواهان دیار کشمر برگزیدند به تکریم و به تعزیز مرا
1 سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانمها ندانم از چه این مد را پسندیدند خانمها
2 کمند زلف بگشودند از پای گنهکاران گناه بستگان عشق، بخشیدند خانمها
1 دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزونطلب سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب
2 علم است دیهیم علا، عقل است کنج اعتلا العلم تاج للفتی، والعقل طوق من ذهب