- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به بستان جهان ای سرو آزاد ز جانت بنده گشتم تا شود شاد
2 از آن تا قدّ رعنای تو دیدم ز چشم افتاد ما را سرو و شمشاد
3 چرا کندی ز بستان امیدم درخت مهربانی را ز بنیاد
4 به کویت همچو خاک ره فتادیم که یک روزت نظر بر ما نیفتاد
5 مکن زین بیش بر ما جور و خواری برآرم ورنه از دست تو فریاد
6 ندارم بیش ازین صبر جفایت به من تا کی پسندی جور و بیداد
7 سر و سامان و عرض و نام و ننگم بدادم جمله از عشق تو بر باد
8 چه جای پند و قول هر حکیمست که طشت عشق ما از بام افتاد
9 جهان را در سر و کار تو کردم نیامد هیچت از جان جهان یاد